شواهد نشان داده، سلولهای بنیادی با تنظیم سیستم ایمنی و کاهش التهاب، علائم لوپوس را بهبود میبخشند، تحقیقات برای اینکه این روش به درمان قطعی تبدیل شود ادامه دارد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بنیان، لوپوس اریتماتوز سیستمیک (SLE) یک بیماری خودایمنی مزمن است که میتواند به اندامهای مختلف بدن مانند کلیهها، قلب، ریهها و مغز آسیب برساند. این بیماری به دلیل تولید آنتیبادیهای غیرطبیعی که به بافتهای بدن حمله میکنند، ایجاد میشود و علائمی مانند خستگی، درد مفاصل، بثورات پوستی و در موارد شدید، نارسایی اندامها را به دنبال دارد. لوپوس در زنان، بهویژه زنان غیرسفیدپوست، شایعتر است و طبق مطالعات، شیوع جهانی آن بین 13 تا 7713.5 نفر در هر 100,000 نفر متغیر است. در حال حاضر، هیچ درمان قطعی برای لوپوس وجود ندارد و درمانهای رایج مانند داروهای ضدالتهاب، کورتیکواستروئیدها و سرکوبکنندههای ایمنی تنها به کنترل علائم و کاهش شدت بیماری کمک میکنند. با این حال، تحقیقات اخیر نشان دادهاند که درمان با سلولهای بنیادی، بهویژه سلولهای بنیادی مزانشیمی (MSCs)، میتواند امیدی جدید برای بیماران مبتلا به لوپوس باشد. در این مقاله، با استناد به سه مطالعه علمی، به بررسی نقش سلولهای بنیادی در درمان لوپوس و نتایج امیدوارکننده آن میپردازیم.
لوپوس چیست و چرا درمان آن چالشبرانگیز است؟
لوپوس یک بیماری پیچیده است که به دلیل تنوع علائم و درگیری چندین اندام، تشخیص و درمان آن دشوار است. طبق مقاله نوشته آلبانو و گالیچیو، لوپوس در زنان 5 تا 64 ساله یکی از 20 علت اصلی مرگ محسوب میشود. این بیماری با تولید آنتیبادیهایی مانند آنتیبادیهای ضد هستهای (ANA) و ضد DNA دو رشتهای (dsDNA) مشخص میشود که به بافتهای سالم بدن حمله میکنند. عوامل ژنتیکی، هورمونی و محیطی در ایجاد لوپوس نقش دارند، اما مکانیسم دقیق آن هنوز کاملاً شناخته نشده است.
تشخیص لوپوس معمولاً بر اساس معیارهای انجمن روماتولوژی آمریکا (ACR) و اتحادیه اروپایی روماتولوژی (EULAR) انجام میشود که شامل آزمایشهایی برای شناسایی بیومارکرهای ایمنی مانند پروتئینهای مکمل، آنتیبادیهای ضد فسفولیپید و آنتیبادیهای خاص لوپوس است. با این حال، به دلیل پیچیدگی بیماری، تشخیص زودهنگام دشوار است و بیماران اغلب با عوارض شدیدی مانند لوپوس نفریت (التهاب کلیه ناشی از لوپوس) مواجه میشوند که میتواند به نارسایی کلیه منجر شود.
درمانهای کنونی لوپوس شامل داروهای ضدالتهابی برای کاهش درد و تب، داروهای ضد مالاریا برای کنترل التهاب و سرکوبکنندههای ایمنی برای کاهش فعالیت بیش از حد سیستم ایمنی است. اما این درمانها عوارض جانبی جدی مانند افزایش خطر عفونتها دارند و نمیتوانند بیماری را به طور کامل درمان کنند. اینجاست که سلولهای بنیادی بهعنوان یک رویکرد نوین وارد میدان شدهاند.
سلولهای بنیادی مزانشیمی: امیدی برای درمان لوپوس
سلولهای بنیادی مزانشیمی (MSCs) نوعی سلول چندتوان هستند که میتوانند به انواع مختلفی از سلولها تمایز پیدا کنند و از منابعی مانند مغز استخوان، خون بند ناف، بافت چربی و جفت استخراج شوند. این سلولها به دلیل خواص ضدالتهابی و تنظیمکننده سیستم ایمنی، گزینهای جذاب برای درمان بیماریهای خودایمنی مانند لوپوس هستند. طبق مقاله نوشته ژانگ و همکاران، سلولهای بنیادی مزانشیمی میتوانند با تأثیر بر سلولهای ایمنی مانند لنفوسیتهای T، B، سلولهای کشنده طبیعی (NK) و ماکروفاژها، پاسخ ایمنی غیرطبیعی در لوپوس را تنظیم کنند.
مکانیسم اثر سلولهای بنیادی مزانشیمی در درمان لوپوس
- تنظیم لنفوسیتهای B: در لوپوس، سلولهای B بیش از حد فعال شده و آنتیبادیهای خودکار مانند ANA و dsDNA تولید میکنند. سلولهای بنیادی مزانشیمی میتوانند از طریق مسیر PD-1/PD-L1 و تولید سیتوکینهای ضدالتهابی مانند IL-10، فعالیت بیش از حد سلولهای B را مهار کرده و تولید سلولهای B تنظیمکننده (Breg) را افزایش دهند.
- تنظیم لنفوسیتهای T: بیماران مبتلا به لوپوس معمولاً تعادل بین زیرمجموعههای سلولهای T (مانند Th1، Th2، Th17 و Treg) را از دست میدهند. سلولهای بنیادی مزانشیمی با کاهش تولید سیتوکینهای التهابی مانند IL-6 و IL-17 و افزایش سلولهای Treg (که پاسخ ایمنی را مهار میکنند)، تعادل را به سیستم ایمنی بازمیگردانند.
- تأثیر بر سلولهای NK و ماکروفاژها: سلولهای بنیادی مزانشیمی میتوانند فعالیت سلولهای NK را که در لوپوس کاهش یافته است، تنظیم کنند و ماکروفاژها را از نوع التهابی (M1) به نوع ضدالتهابی (M2) تغییر دهند. این تغییر به کاهش التهاب در اندامهایی مانند کلیهها کمک میکند.
- متابولیسم گلوکز سلولهای T: مقاله نوشته لی و همکاران نشان میدهد که سلولهای بنیادی مزانشیمی مشتق از بند ناف میتوانند متابولیسم گلوکز سلولهای CD4+ T را تنظیم کنند. این سلولها در لوپوس به دلیل افزایش متابولیسم گلوکز بیش از حد فعال میشوند و سلولهای بنیادی مزانشیمی با کاهش این فعالیت، التهاب را کنترل میکنند.
مطالعات حیوانی و نتایج آنها
مطالعات حیوانی نقش مهمی در درک اثرات سلولهای بنیادی مزانشیمی در درمان لوپوس داشتهاند. به عنوان مثال، در مطالعهای که در مقاله آلبانو و گالیچیو ذکر شده، در مدل موشی لوپوس (MRL/lpr)، اگزوزومهای مشتق از سلولهای بنیادی مزانشیمی مغز استخوان باعث افزایش ماکروفاژهای ضدالتهابی (M2) و سلولهای Treg شدند که به کاهش التهاب و بهبود عملکرد کلیه کمک کرد. همچنین، در مدل موشی القا شده با پریستان، پیوند سلولهای بنیادی مزانشیمی باعث کاهش سیتوکینهای التهابی مانند IL-17 و افزایش TGF-β شد که نشانهای از کاهش شدت بیماری بود. این نتایج نشان میدهند که سلولهای بنیادی مزانشیمی میتوانند مسیرهای بیماریزا را در لوپوس اصلاح کنند.
کارآزماییهای بالینی
کارآزماییهای بالینی اولیه نیز نتایج امیدوارکنندهای نشان دادهاند. در یک کارآزمایی فاز اول که در مقاله آلبانو و گالیچیو شرح داده شده، هفت بیمار مبتلا به لوپوس نفریت با دوزهای مختلف سلولهای بنیادی مزانشیمی مشتق از مغز استخوان تحت درمان قرار گرفتند. نتایج نشان داد که دوز 3 میلیون سلول به ازای هر کیلوگرم وزن بدن ایمن و قابل تحمل است و عوارض جانبی محدودی مانند دنداندرد و اسهال گزارش شد. در کارآزمایی دیگری که در همان مقاله ذکر شده، نه بیمار با لوپوس نفریت مقاوم به درمان با سلولهای بنیادی مزانشیمی مشتق از بافت چربی درمان شدند. پس از یک ماه، سطح پروتئین ادرار کاهش یافت و پاسخ کامل یا جزئی در بیش از 77% بیماران مشاهده شد، اگرچه اثرات درمانی پس از شش ماه کاهش یافت.
مقاله ژانگ و همکاران نیز به کارآزماییهای بالینی اشاره میکند که نشاندهنده ایمنی و اثربخشی سلولهای بنیادی مزانشیمی در کاهش فعالیت بیماری هستند. با این حال، این مطالعات تأکید دارند که اثرات درمانی سلولهای بنیادی مزانشیمی کوتاهمدت است و نیاز به تزریقهای مکرر یا دوزهای بالاتر دارد.
متابولیسم گلوکز و نقش سلولهای بنیادی مزانشیمی بندناف
مطالعه لی و همکاران بر سلولهای بنیادی مزانشیمی مشتق از بند ناف تمرکز دارد و نشان میدهد که این سلولها میتوانند از طریق تنظیم متابولیسم گلوکز سلولهای CD4+ T، التهاب را در لوپوس کاهش دهند. این سلولها با کاهش بیان ژنهای مرتبط با متابولیسم گلوکز، فعالیت بیش از حد سلولهای T را مهار میکنند. این مکانیسم جدید میتواند بهویژه برای بیمارانی که به درمانهای استاندارد پاسخ نمیدهند، مفید باشد.
چالشها و چشمانداز آینده
با وجود نتایج امیدوارکننده، درمان با سلولهای بنیادی هنوز در مراحل اولیه است. چالشهای اصلی عبارتند از:
- کوتاهمدت بودن اثرات: مطالعات نشان دادهاند که اثرات درمانی سلولهای بنیادی مزانشیمی معمولاً تا چند ماه پایدار است و نیاز به تزریقهای مکرر دارد.
- زمانبندی درمان: اثربخشی سلولهای بنیادی مزانشیمی به مرحله بیماری بستگی دارد. پیوند در مراحل اولیه بیماری ممکن است از پیشرفت بیماری جلوگیری کند، اما در مراحل پیشرفتهتر، اثرات محدودتر است.
- نیاز به کارآزماییهای بزرگتر: اکثر کارآزماییها در فاز اول هستند و برای تأیید اثربخشی طولانیمدت، نیاز به مطالعات فاز دوم و سوم با تعداد بیشتری بیمار است.
- هزینه و دسترسی: تولید و تزریق سلولهای بنیادی مزانشیمی هزینهبر است و دسترسی به این درمان در بسیاری از مناطق محدود است.
برای غلبه بر این چالشها، محققان پیشنهاد میکنند که دوز، زمانبندی و منبع سلولهای بنیادی مزانشیمی (مانند بند ناف یا مغز استخوان) بهینهسازی شود. همچنین، ترکیب سلولهای بنیادی مزانشیمی با درمانهای موجود ممکن است اثرات طولانیتری ایجاد کند.
نتیجهگیری
درمان لوپوس با سلولهای بنیادی مزانشیمی امیدی جدید برای بیمارانی است که با این بیماری مزمن و ناتوانکننده دستوپنجه نرم میکنند. مطالعات حیوانی و کارآزماییهای بالینی اولیه نشان دادهاند که سلولهای بنیادی مزانشیمی میتوانند با تنظیم سیستم ایمنی، کاهش التهاب و بهبود عملکرد اندامها، علائم لوپوس را تسکین دهند. مکانیسمهایی مانند تنظیم متابولیسم گلوکز سلولهای T و تغییر ماکروفاژها به نوع ضدالتهابی، این سلولها را به گزینهای جذاب تبدیل کردهاند. با این حال، برای تبدیل این رویکرد به یک درمان استاندارد، نیاز به تحقیقات بیشتری برای تعیین دوز بهینه، زمانبندی درمان و اثربخشی طولانیمدت است. با پیشرفت علم، میتوان امیدوار بود که سلولهای بنیادی روزی به درمان قطعی لوپوس تبدیل شوند و کیفیت زندگی بیماران را به طور قابلتوجهی بهبود بخشند.
پایان مطلب./