سلولهای بنیادی پنجره جدیدی به درمان بیماریهای روانی باز میکنند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بنیان، اختلالات روانی مانند بیماری دوقطبی و اسکیزوفرنی از جمله چالشهای بزرگ در حوزه سلامت روان هستند که زندگی میلیونها نفر در سراسر جهان را تحت تأثیر قرار میدهند. این بیماریها نه تنها بر خلقوخو و رفتار افراد اثر میگذارند، بلکه میتوانند روابط اجتماعی، عملکرد شغلی و کیفیت کلی زندگی را مختل کنند. در سالهای اخیر، پیشرفتهای علمی در زمینه سلولهای بنیادی، امیدی تازه برای درک بهتر این بیماریها و یافتن درمانهای مؤثر ایجاد کرده است.
بیماری دوقطبی چیست؟
بیماری دوقطبی یک اختلال روانی مزمن است که با تغییرات شدید در خلقوخو مشخص میشود. افراد مبتلا به این بیماری دورههایی از شیدایی (مانیا) یا نیمهشیدایی (هیپومانیا) و افسردگی را تجربه میکنند. در دوره شیدایی، فرد ممکن است احساس انرژی بیشازحد، اعتماد به نفس غیرعادی یا رفتارهای پرخطر داشته باشد. در مقابل، در دوره افسردگی، احساس غمگینی، ناامیدی و بیانگیزگی غالب است.
بیماری دوقطبی به دو نوع اصلی تقسیم میشود: نوع اول که با دورههای شیدایی شدید همراه است و نوع دوم که با دورههای افسردگی عمیقتر و هیپومانیا شناخته میشود. این بیماری تحت تأثیر عوامل ژنتیکی و محیطی مانند سابقه خانوادگی یا ترومای کودکی قرار دارد. اما پرسش اصلی این است: چگونه میتوان این بیماری پیچیده را بهتر درک کرد و درمانهای مؤثرتری برای آن یافت؟
اسکیزوفرنی: یک معمای پیچیده
اسکیزوفرنی نیز یکی دیگر از اختلالات روانی است که با علائمی مانند توهم، هذیان، تفکر آشوبناک و مشکلات شناختی همراه است. این بیماری معمولاً در اواخر نوجوانی یا اوایل بزرگسالی ظاهر میشود و میتواند تأثیرات عمیقی بر زندگی فرد بگذارد. مقالهای که در Addiction Research and Behavioural Therapies منتشر شده، به بررسی این موضوع پرداخته که آیا سلولهای بنیادی میتوانند بهعنوان یک "تغییر دهنده بازی" در درمان اسکیزوفرنی عمل کنند یا همچنان یک هدف علمی دور از دسترس هستند.
این پژوهش نشان میدهد که سلولهای بنیادی، بهویژه سلولهای بنیادی پرتوان القایی (iPSCs)، میتوانند به دانشمندان کمک کنند تا مدلهای دقیقتری از مغز انسان بسازند و مکانیسمهای زیستی پشت اسکیزوفرنی را بررسی کنند. این مدلها امکان مطالعه رفتار سلولهای مغزی بیماران را در محیط آزمایشگاهی فراهم میکنند، که گامی بزرگ در جهت شناخت بهتر این بیماری است.
سلولهای بنیادی: کلید درک بیماریهای روانی
سلولهای بنیادی به دلیل توانایی منحصربهفردشان در تبدیل شدن به انواع مختلف سلولهای بدن، از جمله نورونها (سلولهای عصبی)، در تحقیقات پزشکی جایگاه ویژهای دارند. سلولهای بنیادی پرتوان القایی (iPSCs) از سلولهای پوستی یا خونی افراد گرفته میشوند و به سلولهای بنیادی تبدیل میشوند که میتوانند به نورونها یا سایر سلولهای مغزی تمایز پیدا کنند. این فناوری به دانشمندان امکان میدهد تا مدلهای مغزی بیماران را در آزمایشگاه بازسازی کنند و فرآیندهای بیماری را مطالعه کنند.
مطالعه بیماری دوقطبی با سلولهای بنیادی پرتوان القایی
یکی از مطالعات کلیدی که هاداک و همکاران بررسی کردهاند، پژوهش چن و همکاران (Chen et al., 2014) است. این پژوهش نشان داد که نورونهای مشتقشده از سلولهای بنیادی پرتوان القایی بیماران مبتلا به بیماری دوقطبی، تفاوتهایی در بیان گیرندههای غشایی و ژنهای مرتبط با سیستم عصبی مرکزی دارند. به عنوان مثال، این نورونها در مقایسه با نورونهای افراد سالم، بیان بیشتری از کانالهای یونی خاص نشان دادند. این یافتهها نشاندهنده اختلالات در مسیرهای سیگنالدهی، مانند مسیر GSK3 (گلیکوژن سینتاز کیناز-3)، هستند که در بیماران مبتلا به دوقطبی فعالتر است.
مطالعه دیگری (کیم و همکاران، 2015) نشان داد که سلولهای بنیادی پرتوان القایی مشتقشده از بیماران مبتلا به بیماری دوقطبی نوع اول، رفتارهای متفاوتی در مقایسه با افراد سالم دارند. این مدلها به دانشمندان کمک کردند تا تفاوتهای زیستی در مغز بیماران را بهتر درک کنند و مسیرهای درمانی جدیدی را آزمایش کنند.
سلولهای بنیادی و اسکیزوفرنی
در مورد اسکیزوفرنی، سلولهای بنیادی میتوانند به بازسازی مدلهای مغزی کمک کنند. این مدلها امکان بررسی دقیقتر تغییرات سلولی و مولکولی مرتبط با اسکیزوفرنی را فراهم میکنند. به عنوان مثال، مطالعات نشان دادهاند که نورونهای مشتقشده از iPSCs بیماران اسکیزوفرنی، نقصهایی در اتصالات سیناپسی و عملکرد نورونها دارند. این نقصها میتوانند توضیحدهنده برخی علائم شناختی و رفتاری این بیماری باشند.
درمانهای نوین با سلولهای بنیادی
یکی از هیجانانگیزترین جنبههای تحقیقات سلولهای بنیادی، پتانسیل آنها برای توسعه درمانهای جدید است. مقاله منتشرشده در Frontiers in Psychiatry به بررسی این موضوع پرداخته که چگونه سلولهای بنیادی میتوانند در درمان اختلالات روانی استفاده شوند. به عنوان مثال، محققان با استفاده از سلولهای بنیادی پرتوان القایی ، اثرات داروهایی مانند کتامین را بر نورونهای بیماران آزمایش کردهاند. مطالعهای نشان داد که کتامین و متابولیت فعال آن، هیدروکسینورکتامین (HNK)، میتوانند پلاستیسیته ساختاری نورونها را بهبود بخشند و به تنظیم مدارهای مغزی کمک کنند. این اثرات بهویژه در بیماران مبتلا به افسردگی و بیماری دوقطبی امیدوارکننده بوده است.
علاوه بر این، پژوهشها نشان دادهاند که داروهایی مانند سرترالین (یک مهارکننده بازجذب سروتونین) میتوانند با افزایش تمایز نورونی در سلولهای مشتقشده از سلولهای بنیادی پرتوان القایی ، اثرات مشابهی با مطالعات حیوانی داشته باشند. این یافتهها نشان میدهد که مدلهای سلولی انسانی میتوانند بهعنوان ابزاری برای آزمایش داروهای جدید و درک مکانیسمهای درمانی استفاده شوند.
چالشها و محدودیتها
با وجود پیشرفتهای چشمگیر، استفاده از سلولهای بنیادی در درمان بیماریهای روانی همچنان با چالشهایی مواجه است. یکی از مشکلات اصلی، پیچیدگی مغز انسان است. مدلهای آزمایشگاهی، هرچند دقیق، نمیتوانند تمام جنبههای مغز واقعی را شبیهسازی کنند. علاوه بر این، تبدیل یافتههای آزمایشگاهی به درمانهای بالینی نیاز به زمان و آزمایشهای گسترده دارد.
یکی دیگر از محدودیتها، مسائل اخلاقی و ایمنی است. استفاده از سلولهای بنیادی در درمانهای بالینی نیازمند اطمینان از بیخطر بودن آنها و جلوگیری از عوارض جانبی مانند تشکیل تومور است. همچنین، هزینههای بالای این فناوری ممکن است دسترسی به درمانهای مبتنی بر سلولهای بنیادی را برای بسیاری از بیماران محدود کند.
آینده تحقیقات سلولهای بنیادی
با وجود این چالشها، آینده تحقیقات سلولهای بنیادی در حوزه سلامت روان بسیار امیدوارکننده است. مدلهای سلولهای بنیادی پرتوان القایی به دانشمندان امکان میدهند تا داروهای جدید را با دقت بیشتری آزمایش کنند و درمانهای شخصیسازیشدهای برای بیماران طراحی کنند. به عنوان مثال، با استفاده از سلولهای بنیادی بیماران، میتوان پاسخ آنها به داروهای مختلف را پیشبینی کرد و بهترین گزینه درمانی را انتخاب کرد.
علاوه بر این، پیشرفت در فناوریهای ویرایش ژن، مانند CRISPR، میتواند به اصلاح ژنهای معیوب مرتبط با بیماریهای روانی کمک کند. این رویکرد در ترکیب با سلولهای بنیادی میتواند به توسعه درمانهای هدفمند منجر شود.
نتیجهگیری
سلولهای بنیادی دریچهای نو به سوی درک و درمان بیماریهای روانی مانند بیماری دوقطبی و اسکیزوفرنی گشودهاند. پژوهشهایی که در این مقاله بررسی شدند، نشاندهنده پتانسیل بالای این فناوری در مدلسازی بیماریها، آزمایش داروها و کشف مکانیسمهای زیستی هستند. هرچند چالشهایی مانند پیچیدگی مغز و مسائل ایمنی همچنان وجود دارند، اما پیشرفتهای اخیر نویدبخش آیندهای روشن برای بیماران مبتلا به اختلالات روانی است.
برای افرادی که با این بیماریها زندگی میکنند، این تحقیقات نه تنها امیدی برای درمانهای بهتر، بلکه گامی به سوی کاهش انگ اجتماعی مرتبط با بیماریهای روانی است. با ادامه تحقیقات و همکاری بین دانشمندان، پزشکان و سیاستگذاران، میتوان انتظار داشت که سلولهای بنیادی به ابزاری قدرتمند در مبارزه با اختلالات روانی تبدیل شوند.
پایان مطلب./