یادداشت
بهبود کارایی اتصال شریانی-وریدی کلیه با بهرهگیری از سلولهای بنیادی مزانشیمی
کاربرد سلولهای بنیادی در محل اتصال عروقی، عملکرد فیستولهای دیالیزی را متحول کرده و با جلوگیری از تنگی و تقویت بازسازی، ماندگاری دسترسی عروقی را بهطور چشمگیری افزایش میدهد.
امتیاز:
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بنیان، در حوزه درمان بیماران مبتلا به نارسایی مزمن کلیوی که نیازمند دیالیز هستند، ایجاد اتصال شریانی-وریدی یا همان فیستول یکی از ضروریترین اقدامها محسوب میشود. بااینحال، درصد قابل توجهی از این فیستولها در مراحل اولیه با شکست مواجه میشوند؛ چراکه رگهای تازه متصلشده قادر به تحمل فشار جریان خون یا دستیابی به بلوغ عملکردی لازم نیستند. در تازهترین یافتهها، پژوهشگران اعلام کردهاند که تحویل موضعی سلولهای بنیادی مزانشیمی در اطراف محل اتصال رگ، به شکل قابل توجهی روند بازسازی دیواره عروق و تکامل ساختاری فیستول را تقویت میکند. این راهبرد نهتنها موجب افزایش قطر و ضخامت مناسب رگ میشود، بلکه از بروز التهاب مضر و تنگی تدریجی جلوگیری میکند و احتمال استفاده پایدار از فیستول برای دیالیز را بهطور چشمگیری بالا میبرد. گزارشهای بهدستآمده از مدلهای حیوانی نشان میدهد که تزریق این سلولها در بافتهای پیرامونی، موجب آزادسازی مجموعهای از فاکتورهای ترمیمی میشود که هم سلولهای دیواره رگ را به تقسیم و بازسازی تحریک میکنند و هم تعادل میان تولید کلاژن و انعطافپذیری بافت را حفظ مینمایند. چنین رویکردی، برخلاف روشهای مرسوم مبتنی بر دارو یا جراحیهای اصلاحی، یک درمان زیستی فعال است که به بدن امکان میدهد با توان ذاتی خود پاسخ ترمیمی ایجاد کند.
افزایش ماندگاری جریان خون و کاهش تنگی عروقی
یکی از چالشهای اصلی در عملکرد فیستولهای شریانی-وریدی، بروز تنگی در محل اتصال یا در طول مسیر رگ و بازگشت مجدد بیمار به اتاق عمل برای ترمیم یا تعویض است. دادههای منتشرشده نشان میدهد که سلولهای بنیادی مزانشیمی با خاصیت تعدیل سیستم ایمنی، مانع از تجمع بیشازحد سلولهای عضلانی صاف در لایه میانی رگ میشوند؛ فرایندی که در حالت معمول باعث ضخیمشدن دیواره و محدود شدن مجرای جریان خون است. این سلولها علاوهبر ترشح فاکتورهای ضدالتهابی، با ارسال سیگنالهای زیستی، سلولهای آسیبدیده را وادار به ورود به مسیر بازسازی کنترلشده میکنند. بدین ترتیب، بهجای تشکیل بافت فیبروتیک سخت و غیرقابل عبور، یک بافت ساختاریافته و انعطافپذیر شکل میگیرد که توانایی لازم برای گذردهی جریان شدید خون در زمان دیالیز را دارد. در دو مطالعه همراستا که در زمینه رگسازی مجدد پس از پیوند عروق مصنوعی انجام شد نیز نشان داده شد که استفاده از داربستهای زیستی آغشته به سلولهای بنیادی، میزان تنگی ناشی از تکثیر بیشازحد سلولهای عضلانی را تا بیش از نیمی کاهش میدهد. این یافتهها مؤید آن است که نقش اصلی این سلولها نه صرفاً در ایجاد سلولهای جدید، بلکه در هدایت ترمیم به سمت سازمانیافتگی صحیح و جلوگیری از واکنشهای ترمیمی افراطی است.
تشدید شبکه مویرگی و تغذیه بهتر بافتهای اطراف فیستول
عملکرد مطلوب هر رگ به تغذیه صحیح بافتهای پیرامونی آن وابسته است؛ در غیراین صورت، دیواره رگ بهدلیل کمبود اکسیژن و مواد غذایی دچار تحلیل یا آسیب اکسیداتیو میشود. پژوهشگران دریافتند که تزریق سلولهای بنیادی مزانشیمی در لایه خارجی رگ نهتنها دیواره آن را ترمیم میکند، بلکه تشکیل رگهای بسیار ریز تغذیهکننده را نیز تحریک مینماید. این فرآیند که آنژیوژنز ثانویه نام دارد، به تشکیل شبکهای از مویرگها در لایه بیرونی کمک میکند و موجب میشود بافت مجاور در برابر التهاب و کشش مکانیکی مقاومتر شود. در مطالعهای مشابه بر روی پیوندهای وریدی در بیماران قلبی نیز مشخص شد که رهاسازی کنترلشده فاکتور VEGF توسط سلولهای بنیادی تعبیهشده در داربستهای زیستتخریبپذیر، موجب افزایش قابلتوجه تعداد رگهای مویرگی در اطراف پیوند شد و احتمال پارگی یا رویش نامنظم بافت فیبروتیک را کاهش داد. چنین یافتههایی نشان میدهد که ترکیب ویژگیهای ضدالتهابی و تحریککننده رگزایی در این سلولها، میتواند نقش دوگانه در حفظ پایداری ساختاری و عملکردی عروق ایفا کند.
کاهش نیاز به مداخلات ثانویه و بهبود کیفیت زندگی بیماران دیالیزی
بیمارانی که با نارسایی کلیوی دستوپنجه نرم میکنند، علاوهبر چالش جسمی و روانی ناشی از دیالیز، با مشکلات فنی دسترسی عروقی نیز مواجه هستند. هر بار تنگ شدن یا انسداد فیستول بهمعنای نیاز به جراحی مجدد یا تعبیه کاتتر موقت است که خود خطر عفونت و بستری طولانیمدت را به همراه دارد. نتایج بهدستآمده از کارآزماییهای جانوری و مقدماتی انسانی حاکی از آن است که استفاده از سلولهای بنیادی مزانشیمی در محل جراحی فیستول، نرخ مداخلات ثانویه را تا حد قابلتوجهی کاهش میدهد و مدتزمان قابلاستفاده بودن فیستول را افزایش میدهد. این موضوع نهتنها برای سیستم درمانی و کاهش هزینههای بیمارستانی حائز اهمیت است، بلکه بهطور مستقیم بر کیفیت زندگی بیماران اثرگذار است؛ زیرا آنان میتوانند با تعداد کمتر مراجعات اورژانسی، دیالیزهای پایدارتر و درد کمتر به زندگی روزمره خود ادامه دهند. در کشورهای توسعهیافته، که فیستولهای شریانی-وریدی بهعنوان استاندارد طلایی دسترسی عروقی محسوب میشود، این یافتهها میتواند بهسرعت به دستورالعملهای بالینی راه یابد و در کشورهای در حال توسعه نیز با اندکی سازگاری تکنیکی قابل اجرا خواهد بود.
استفاده از سیستمهای تحویل هوشمند برای افزایش اثربخشی درمان
یکی از نوآوریهای مطرحشده در مطالعات جدید، استفاده از بسترهای زیستی یا ژلهای قابلتزریق برای تثبیت سلولهای بنیادی در محل موردنظر است. بهجای تزریق ساده و پراکنده که احتمال مهاجرت سلولها به بافتهای دیگر را افزایش میدهد، از پوششهای پلیمری قابلجذب استفاده میشود که سلولها را در محیط موردنظر نگه میدارد و اجازه میدهد فاکتورهای ترمیمی به شکل پیوسته آزاد شوند. در یک تحقیق موازی، پژوهشگران توانستند با استفاده از نانوذرات پوششدار، رهایش هدایتشده فاکتورهای ضدالتهابی را در موضع اتصال عروقی کنترل کنند و اثر آن را با تحویل مستقیم سلولهای بنیادی مقایسه نمایند؛ نتیجه نشان داد که ترکیب هر دو روش میتواند کارایی را چندبرابر کند. این مسیر میتواند به توسعه پکهای آماده جراحی برای جراحان عروق منجر شود که در آن یک لایه ژل حاوی سلولهای بنیادی یا فاکتورهای ترمیمی در اطراف رگ قرار گرفته و بدون نیاز به تجهیزات ویژه، در اتاق عمل قابل استفاده باشد. چنین بستههای زیستفناورانهای میتوانند روند معرفی این روش در مراکز درمانی را تسریع کرده و نگرانیها را درخصوص پیچیدگی اجرایی رفع کنند.
چشمانداز اجرایی شدن در کلینیکها و دغدغههای ایمنی
هرچند نتایج بهدستآمده امیدبخش است، اما برای ورود گسترده به حوزه درمان انسانی، بررسیهای بیشتری در زمینه ایمنی، نحوه تولید انبوه و نحوه استانداردسازی دوز سلولی بهصورت دقیق لازم است. نگرانی اصلی در استفاده از سلولهای بنیادی، احتمال تحریک رشد کنترلنشده یا ایجاد بافتهای ناهمگون است؛ اما در مطالعات فعلی هیچ نشانهای از چنین عوارضی گزارش نشده و بیشتر پاسخها بهصورت متعادل و قابلکنترل مشاهده شده است. بااینحال، لازم است در کارآزماییهای بالینی مرحله دوم و سوم، بیماران در دورههای طولانیمدتتر مورد پیگیری قرار گیرند تا اثربخشی پایدار و نبود عوارض دیررس تأیید شود. همچنین باید پروتکلهایی برای تعیین میزان بهینه سلول براساس ضخامت و نوع رگ تدوین گردد؛ زیرا رگهای ساعد با رگهای بازو یا ران از نظر ساختاری متفاوت هستند و ممکن است پاسخ متفاوتی به درمان بدهند. با برطرف شدن این موانع، میتوان انتظار داشت که در آینده نزدیک، این روش بهعنوان یک مکمل ثابت در تمام جراحیهای عروقی مطرح شود.
جمعبندی
این مجموعه تحقیقات نشان میدهد که بهکارگیری سلولهای بنیادی مزانشیمی در اطراف اتصال شریانیـوریدی میتواند نقطه عطفی در بهبود دسترسیهای عروقی مورد استفاده در دیالیز باشد. این رویکرد نهتنها موجب بازسازی هدفمند دیواره رگ و جلوگیری از تنگی میشود، بلکه با تحریک رگزایی ثانویه و تعدیل التهاب، ماندگاری جریان خون را افزایش میدهد. کاهش نیاز به جراحیهای مجدد و بهبود کیفیت زندگی بیماران از مهمترین پیامدهای این فناوری زیستی است. هرچند برای ورود قطعی به کلینیک، بررسیهای ایمنی و استانداردسازی دوز سلولی ضروری است، اما مسیر حرکت بهروشنی امیدبخش و قابلگسترش ارزیابی میشود.
پایان مطلب./